طاهاطاها، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

فرشته کوچک خوشبختی

گل پسر بابا

سلام بابایی من به دلیل مشغله کاری مثل مامان نمیتونم واست پست بزارم میدونم که بابایی رو درک میکنی و میدونی چقدر دوستت دارم که مامانی به دوست داشتنت حسودی میکنی (شوخی) بابایی وقتی کلمه بابا رو گفتی انگار دنیا رو بهم دادم خیلی دوستت دارم خیلی واسم عزیزی خیلی شیرینی خدا ان شاالله حفظت کنه میبوسمت دوستت دارم فراوون ...
22 آبان 1390

دست دستی

مامان قربون گل پسرش بره سلام امروز با عمه بهناز حمومت کردم آخه هوا سرد شده و شما باید ظهرها بری حمام مامانی دیروز شما دست دسی کردی البته اسهال شدی نمیدونم چرا بردمت دکتر دارو داد ولی استفاده نکردم و فقط از ors استفاده کردم جیگرم ماشاالله دیگه واسه خودت مجلس گرم کن شدی میرقصی و دست میزنی و دد و بابا و دا و .........مامان یه دنیا دوستت داره و لحظه شماری میکنه که بگی مامان اندازه همه ستاره های اسمون اندازه تمام مامان و باباهای دنیا اندازه تمام قطرات باران و برف اندازه تمام دریاهای دنیا دوستت دارم ماچ ماچ ماچ ...
22 آبان 1390

ململ

سلام عشقم دیروز شبکه 2 برنامه عصر مل ملی عکس شما رو نشون داد و من کلی ذوق کردم واست ضبطش کردم بزرگ شدی ببینی جوجه مامان . ...
18 آبان 1390

دومین کلمه د د

سلام گلم 90/8/14 ساعت 9:15 روی صندلی غذا کلمه دد رو گفتی البته فیلمش هم واست گرفتم الهی مامان قربون صدای قشنگت بره خوشحالم و منتظر مامان گفتن پسر گلمم.
18 آبان 1390

اولین کلمه که قندونم گفت بابایی

سلام الهی مامان قربون قندونش بره دیشب داشتیم با هم قایم باشک بازی میکردیم و کلی میخندیدی که گفتی ب منم گفتم ب بابا بابا و شما هم گفتی بابا ، بابایی از خوشحالی داشت پر در میآورد و چون قول داده بود بهت جایزه داد آخه از نوزادی به شما میگفت گلدون بابا کیه ؟ و میگفت وقتی بگه بابا جایزه خوب از من میگیره   و گرفتی خلاصه من خودم از شنیدن صدای قشنگت گریه ام گرفته بود البته از خوشحالی و خودم رو کنترل کردم وروجکم یه دنیا دوستت دارم الهی مامان قربون اون قندای که از قندونم میاد بیرون برم طاها مامان نمیدونم خوشحالیمونو چطور واست بنویسم ولی اینو بدون منو و بابایی روزی هزار بار از خدا به خاطر هدیه قشنگ و گلش تشکر میکنیم و میگیم این هدیه وا...
11 آبان 1390

قندون مامان

سلام گل مامان نمیدونی چه کیفی داره وقتی با هم توپ بازی میکنیم من زیر بغلات رو میگیرم و تو با پا توپت رو شوت میکنی و میخندی تازه با بابایی که رفته بودیم فروشگاه یاس یه توپ قرمز واست گرفتیم که اونو بیشتر دوست داری خوشگل مامان با بابایی بردیمت حمام و تو وانت نشوندیمت و کلی با اردک زردت بازی کردی دندون سمت چپت میخواد در بیاد تیز شده ولی هنوز بیرون نزده و تو رو اذیت میکنه نمیدونی وقتی توی صندلی غذات  میشینی چقدر جیغ وداد میکنی با اجازه تون از خواب بیدار شدی و من برم ................ راستی هوا خیلی سرد شده و 3 روزه که بارون میاد خدا رو شکر هر روز و هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه کنار تو بودن واسم به دنیا ارزش داره آخه نفسم به نفسا...
8 آبان 1390
1